مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
سـتـم روزگـار یـادش هـست غـم لـیل و نهـار یادش هست دیـدۀ اشـکـبـار یـادش هـست آنهـمه قـلب زار یادش هست روضۀ بیشـمار یادش هست نیـمـهجان بیـن بـسـتـر افـتاده باز تب کـرده مضطـر افـتاده بـه لـبـش ذکـر مـادر افـتــاده یـاد یـک جـای دیگـر افـتـاده چـادر پُر غـبـار یادش هست زهـر کرده اثـر به اعضایش ناتوان دست و بیرمق پایش تـرک افـتـاده است لبهـایش العـطش العـطش شـد آوایـش لب زخـمیّ یـار یـادش هست پیـر بود و خـمـیده قامت بود خـانهاش کل سال هـیأت بـود به تنش ردی از جسارت بود قـاتـلـش روضۀ اسـارت بـود لحـظههای فرار یادش هست سالهـا قـلب بیقـراری داشت گـلهها از شتر سواری داشت با رقیه چه روزگاری داشت با غمش آه و گریه زاری داشت آبـله بود و خار یـادش هست هـمۀ عـمـر خود پریشان بود یاد جـدّش همیشه گـریان بود آی مردم حسین عـطشان بود آبـروی قـبـیـلـه عـریـان بـود یک تن و ده سوار یادش هست عـمههـایش چـقـدر تـرسـیدند کـوچـههای شـلـوغ را دیـدند مـستهـا آمـدنـد رقـصـیـدنـد به سر روی نـیـزه خـنـدیـدند زینب بیقـرار یـادش هـسـت |